در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس...
برچسب : اشعار, نویسنده : arminbabaia بازدید : 75 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 18:51
كاش قلبم درد پنهاني نداشت
چهره ام هرگز پريشاني نداشت
كــــاش برگ آخر تقويم عشق
خبر از يك روز باراني نداشت
كاش مي شد راه سخت عشق را
بي خطر پيمود و قرباني نداشت
كاش ميشد عشق را تفسير كرد
دست و پاي عشق را زنجير كرد
مددكار اجتماعي...با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت
زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروخت
در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
مددكار اجتماعي...برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 11:19
گفت: دو بخش
گفتم کدامند؟؟
گفت: کودکی، پیری
گفتم: پس جوانی چه شد؟؟
گفت: با عشق ساخت......با بی وفایی سوخت...... با جدایی مرد...!!
برچسب : وارونه, نویسنده : arminbabaia بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 11:19
برچسب : مریم, نویسنده : arminbabaia بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 11:19
برچسب : قشنگ, نویسنده : arminbabaia بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 11:19